اخطار! ۩۞۩ ZERO BOOK ۩۞۩

توجه : همانطور كه مي دانيد ايران عضو و امضاء كننده كپي رايت بين المللي نيست و بنابراين كليه كتابهاي چاپ شده در محدوده جغرافيايي ايران نيز فاقد حق مؤلفين در سطح بين المللي خواهد بود. لذا اين سايت و مدير آن هيچ گونه مسئوليتي درقبال كتابها و لينكهاي معرفي شده ندارد.چرا که كتابهاي معرفي شده در اين سايت ، توسط كاربران مختلف تهيه و بارگذاري شده است. و برشما است كه در هنگام دانلود از خارج كشور به قوانين كشور محل اقامت خود توجه داشته باشيد.
Disclaimer:As Iran is not a signatory of international copyright law , None of the books printed inside it is protected by this law. Nevertheless, all the books shown above are not hosted or transmitted by this server. The links are provided solely by this site’s users. The administrator of this site cannot be held responsible for what its users post, or any other actions of its users. You may not use this site to distribute or download any material when you do not have the legal rights to do so. It is your own responsibility to adhere to these terms.


۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

دانلود رمان قصر نوشته فرانتس کافکا

دانلود رمان قصر نوشته فرانتس کافکا  www.zerobook.lxb.ir کتابخانه مجازی صفربوک
 
دانلود رمان قصر نوشته فرانتس کافکا
 
دانلود کتاب قصر – قصر هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا به شمار می‌آید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شده‌است ، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی ( ۱۹۲۴ ) به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند . قصر در شکل کنونی اش در ۲۰ فصل نگارش یافته‌است که فصل پایانی همان فصل ناتمام مانده است ؛ از روی نشانه‌هایی می‌توان حدس زد که احتمالن همان فصل بیستم می‌بایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمی‌یافته‌است.

قسمتی از کتاب :
هنگامی که ک. از راه رسید ، دیری از شب گذشته بود . دهکده زیر برف فرو رفته بود . تپه ی قصر همچنان پنهان بود ، پوشیده در مه و تاریکی ، کورسویی هم نبود که نشان دهد قصری آنجا است . ک. روی پول چوبی که از جاده به دهکده میخورد مدتها ایستاد و به فضای تهی و وهمناک بالای سرش خیره ماند .
سپس به جستجوی منزلی برای شب رفت . مهمانخانه هنوز بیدار بود هر چند مهماندارخانه دار اتاقی برای اجاره نداشت و از این مهمان دیر آمده تعجب کرده و برآشفته بود ، حاضر شد بگذارد ک. روی جوال کاهی در تالار بخوابد . ک. پیشنهاد را پذیرفت . چند تا دهقان هنوز نشسته بودند ، اما او نمی خواست با کسی حرف بزند .خودش رفت و جوال کاه را از اتاق زیر بام آورد . کنار بخاری دراز کشید . کنج گرمی بود ، دهقانها آرام بودند ، او باز کمی از آنها را با چشمهای خسته اش ورانداز کرد و زود خواب رفت. ولی چیزی نگذشت که بیدارش کردند . جوانی ، رخت شهری پوشیده ، با چهره ی بازیگر ها ، چشم باریک و ابرو پر پشت ، همراه مهماندار خانه دار کنارش ایستاده بود …

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر